۱۳۹۴ آذر ۲۱, شنبه

رهایی از دانستگی _ قسمت سوم

سکوت درون با روش کریشنا مورتی

برای درک خود ابتدا نیاز است که به این نکته پی ببریم که تمام رفتارها و واکنش های ما ناشی از شرطی شدگی است. شرطی شدن هایی که ریشه در دانسته ها و تجربیات گذشته ما دارند و رفتار و گفتار و پندار ما را محدود می کنند. در واقع ما در حال زندگی بر اساس گذشته مرده خود هستیم. هنگامی که شما نسبت به شرطی شدن خود آگاهی می یابید، در واقع کل حیطه خودآگاهیتان را درک می کنید. خودآگاهی، گستره یکپارچه ای است که در آن تفکر، عمل می کند و ارتباطات وجود دارند و همه انگیزه ها، نیات، خواسته ها، لذات، ترسها، الهامات، تعلقات و آرزوها، غمها و شادی ها، در آن گستره قرار دارند. همه سر و کار ما در اینجا با همین بخش خودآگاه است که در سطح قرار می گیرد و کاری با بخش ناخودآگاه نداریم که فاقد شناخت از آن هستیم.
... البته حافظه در سطحی مشخص جایگاه و عملکرد خاص خود را دارد. ما بدون وجود حافظه در زندگی روزمره قادر به انجام کاری نیستیم. حافظه در حیطه خود باید کاردان و قابل کاربرد باشد، اما ساحتی از ذهن وجود دارد که در آن حافظه جایگاه بسیار کوچکی را به خود اختصاص می دهد. ذهنی که توسط حافظه فلج نشده باشد، برخوردار از رهایی واقعی است. حافظه ما مربوط به گذشته است و در نتیجه تفکر ما نیز که واکنشی به داده های حافظه است، کهنه می باشد. شکی نیست که وجود تفکر نیز مانند وجود حافظه، برای زندگی روزمره ضروری است. فکر تنها وسیله ای است که ما برای برقراری ارتباط با دیگران و امور مربوط به شغل خود در اختیار داریم. اما زمانی که فکر در قلمرو ذهنی و روانی به شکل فرافکنی به گذشته و آینده دخالت می کند، باعث پدیدار شدن ترس و همچنین لذات می گردد، و در نتیجه ذهن گنگ و کودن شده و قادر به تصمیم گیری و عملکرد نمی باشد.
یکی از عملکردهای فکر، اشتغال دائم خود با چیزی است. اکثر ما می خواهیم ذهنمان را دائما مشغول نگه داریم، تا خود را آن گونه که هستیم نبینیم. ما از ذهن خالی خود می ترسیم و از نگاه کردن به ترس هایمان نیز دچار وحشت می شویم. برای مواجه شدن با ترس هایتان لازم است که به آنها نگاه کنید، بدون قضاوت کردن، بدون تجزیه و تحلیل کردن، بدون کنترل کردن و بدون تجسم نقطه مقابل آن یعنی شجاعت. آن قدر نگاه کنید تا ذهن تان آرام بگیرد. لازمه زندگی با چیزی زنده(مانند ترس)، ذهن و قلبی آکنده از هشیاری است. ذهنی که دارای هیچ نوع قضاوتی نیست قادر است که جریان ترس را دنبال کند. اگر عمیقا "توجه" کنید در می یابید که مشاهده کننده تنها توده ای از ایده ها و خاطرات است درباره ترس. و مشاهده کننده سعی می کند که ترس را با خاطرات غیرواقعی و منتزع خود درک کند که البته قادر نیز نخواهد بود. در نتیجه با پی بردن به این نکته که مشاهده کننده، از ترس، جدا نیست و بلکه مشاهده کننده، خودِ ترس است، دیگر هیچ نوع اتلاف انرژی در جهت تلاش برای رهایی از ترس وجود نخواهد داشت و فاصله زمانی و مکانی بین مشاهده کننده و مشاهده شونده ناپدید می شود و ترس به طور کلی به پایان می رسد.
وقتی شما با همه وجود "توجه" می کنید، یعنی "توجه" نسبت به تمامی آنچه که در شما می گذرد، در آن صورت مشاهده کننده ای وجود ندارد. تنها، حالت "توجه" وجود دارد، حالتی که خود، انرژی ای کامل است و آن "انرژی کامل" والاترین شکل "هوش" است. طبیعتا در آن ساحت ذهنی، ذهن می بایست کاملا ساکت باشد و آن سکوت و آرامش هنگامی به وقوع می پیوندد که "توجه" کاملی حضور داشته باشد نه آرامش نظام یافته ای. آن سکوت کامل که در آن مشاهده کننده و مشاهده شونده یکی است، والاترین شکل یک ذهن مذهبی است. اما آنچه که در آن ساحت اتفاق می افتد، با واژه قابل توصیف نیست. برای درک چنین ساحتی، شما خود، باید در بطن آن ساحت شناور شوید.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر