۱۳۹۴ آذر ۱۶, دوشنبه

هو اوپونو پونو _ محدودیت صفر(قسمت دوم و آخر)

راهی به سوی سکوت درون

نقل قول هایی از کتاب های "محدودیت صفر" و "حضور در محدودیت صفر" اثر دکتر جو وایتلی و با ترجمه فرهاد فروغمند

هو اوپونو پونوی امروزی شده، فرایندی از توبه، بخشایش و تحول است و در آن از عشق درخواست میشود که انرژی های سمی را با وجود خودش خنثی کند. عشق این کار را با جریان یافتن در ذهن انجام می دهد  و آغاز آن از ذهن روحانی یا همان خود برتر است. سپس این جریان به سوی ذهن هوشمند و خودآگاه ادامه پیدا می کند و آن را نیز از انرژیهای تفکر رها می سازد. نهایتاً به ذهن احساسی یا همان ناخودآگاه می رسد، افکار را از احساسات سمی پاک، و آنها را از خودش آکنده می نماید.

شما کاملاً مسئول همه چیز هستید. همه اش در درون شما است، همه اش. استثنایی هم وجود ندارد. اگر آن را پاکسازی نکنید خودش پاک نمیشود.

تا وقتی که مشاوران به کسی که با او هستند عشق بورزند فرقی نمیکند که چه بگویند یا چه بکنند. به یاد داشته باش که فردی را که می بینی تصویر خودت در آینه است. آنچه را که او تجربه میکند با تو به اشتراک میگذارد . برنامه ی مشترک را پاکسازی کن تا حال هر دوی شما خوب شود.

ما هم عروسک و هم عروسک گردان هستیم. ولی این تنها در صورتی صادق است که از سر راه خودمان کنار برویم. این ذهن خود ما است که باعث میشود زیاد بنوشیم و بخوریم، مسرور شویم،بدزدیم، دروغ بگوییم و حتی وقت فراوانی را هم صرف نگرانی در مورد نحوه ی کارکرد دنیا بنماییم. ذهن ما می داند که این امور بی مورد هستند و طاقت اندیشیدن به آنها را هم ندارد در نتیجه اعتیادهایی برای خودمان دست و پا میکنیم تا بتوانیم با آنها زندگی نماییم. در واقع (صرف نظر از این که واقع چه باشد) ذهن ما عامل تداخل در تجربه کردن نعمت وجود این لحظه میباشد. اگر آن تداخل را برطرف سازید آنگاه با الوهیت یکی خواهید شد و این بدین معنی است که یک بار دیگر هم عروسک و هم عروسک گردان خواهید شد.


"ما انسانها از مقاومت همیشگی، پیوسته و لحظه به لحظه در برابر زندگی بی خبریم. این مقاومت همواره و پیوسته ما را از شناخت خود و همین طور از آزادی، شهود و بالاتر از همه از خود الوهیت دور نگه می دارد. به طور خلاصه ما مردمان دور نگه داشته شده ای هستیم که بی هدف در صحرای ذهن خود میگردیم. نمیتوانیم به گفته ی عیسی مسیح که میگوید مقاومت نکن اهمیتی بدهیم. از گفته دیگرش یعنی آرامش از من آغاز می شوند نیز ناآگاهیم".

...دکتر ایهالیاکالا هو لن در ادامه توضیح داد که اگر در حین صحبت با کسی متوجه شدید که چشمانش تقریباً به طور کامل سفید گشته و لایه ی ابر مانندی در کناره های آنها است بدانید که او را تسخیر نموده اند. وی توصیه کرد حتی سعی هم نکنید که با آنها حرف بزنید. در عوض فقط به پاکسازی خودتان بپردازید و امیدوار باشید که پاکسازی خودتان موجب برطرف شدن آن حالتی که آنان را فرا گرفته است بشود._ محدودیت صفر، ص48


هدف از زندگی بازگشت لحظه به لحظه به سوی عشق است. برای رسیدن به این هدف فرد باید بپذیرد که به طور 600 درصد مسئول وضعیت کنونی زندگی خود می باشد. باید به این نتیجه برسد که افکار او هستند که در هر لحظه زندگی او را به این شکلی که هست می سازند. مشکل نه از افراد، مکانها یا موقعیتها بلکه از فکر آنها ناشی میگردد. باید قدر این نتیجه گیری را بداند که چیزی به اسم "آنجا" وجود ندارد. دکتر ایهالیاکالا هو لن


همه هدف هو اوپونو پونوی امروزی اینه که داده ها رو در شما از بین ببره. دکتر جو وایتلی

دکتر هولن: "مقاومت همواره ما را در حالتی از اضطراب و فقر معنوی، ذهنی، جسمی، مالی و مادی نگه می دارد. ولی بر خلاف شکسپیر ما نمی دانیم که پیوسته در حال مقاومت در مقابل جریان هستیم. به ازای هر ذره اطلاعاتی که خودآگاهانه تجربه میکنیم حداقل یک میلیون ذره اطلاعات ناخودآگاهانه وجود دارند، و آن یک ذره هم برای رستگاری ما بی فایده است."

اولاً که چیزی به اسم نفس وجود نداره. اینو میدونستین؟ چنین چیزی نیست. فقط داده وجود داره و همین داده است که حرف میزنه و داده است که میگه نفس وجود داره. ولی چنین چیزی وجود نداره. فقط داده است. متوجه منظورم میشین؟ فقط داده است. داده حرف میزنه و از زبون شما هم داده در میاد پس اصلاً اختیار کار دست شما نیست. باید داده ها رو پیدا کنین و اونا رو پاکسازی کنین. شما همین جوری هم کامل هستین و فقط باید داده ها رو از سر راه کنار بزنین تا به نور برسین. فقط سه جور داده وجود داره. اسم یکیش رو میذارم صفر بینهایت. این حالت خنثاست. دومی وقتیه که خدا به حالت صفر میاد و بهتون الهام میکنه. این شهوده و نشون میده که در مسیر قرار گرفتین. بدون تلاش کردن و به راحتی هم به دست میاد. به علاوه شما چیزی هم دارین که بهش میگیم خاطره و خاطره مانع راحتیه. شما ناراحتی دارین چون از منبع اصلی و خودتون دور شدین. ذهن شما فقط در یکی از این سه حالت میتونه باشه. هیچ راهی هم که این سه تا رو به هم وصل کنه وجود نداره. نمیتونین هم اینجا باشین و هم اونجا. _دکتر هو لن

 "آنچه که هر یک از ما در خود نگه می داریم، اعم از خاطرات یا شهودها، تاثیر فوری و قطعی بر هر چیزی از انسانیت گرفته تا مواد معدنی، سبزیجات و حیوانات دارد. وقتی خاطره ای در ذهن ناخودآگاه کسی توسط الوهیت به صفر تبدیل میگردد در تمامی ذهن های ناخودآگاه به صفر تبدیل می شود در تمامی آنها!"

"جوزف، آنچه که در هر لحظه در روح تو به وقوع میپیوندد در همان زمان در همه ی ارواح اتفاق میافتد. چقدر عالی است که این را بدانیم. ولی از آن بهتر این است که میتوانی از خالق الهی بخواهی که این خاطرات را در ذهن ناخودآگاهت به صفر تبدیل نماید و آنها را در روح تو و همه ی ارواح دیگر با افکار، کلمات، کردار و اعمال الهی جایگزین کند."

علم با قطعیت نمیداند که در زندگی ما چه میگذرد. حتی ریاضیات هم به دلیل وجود صفر ابهام دارد. چارلز سیف در انتهای کتابش به نام "صفر: زندگینامه ی یک ایده ی خطرناک" نتیجه می گیرد که تمامی آنچه که دانشمندان می دانند این است که جهان از هیچ پدید آمده و به سوی همان هیچی که از آن آمده است باز خواهد گشت. دنیا از صفر شروع و به همان ختم میگردد... دکتر هو لن در ادامه گفت بنابراین دنیای ذهن خودم را به سوی صفر برگردانده ام. هیچ داده ای بر روی آن وجود ندارد. لابد شنیده اید که نامهای مختلفی بر آن میگذارند: خلا، خالی یا خالص. فرقی نمیکند که آن را چه مینامید. ذهن من الآن به صفر بازگشته است. هر اتفاقی هم که بیفتد و حتی اگر از آن آگاه نباشم فرایندی که آن را به زودی شرح خواهم داد دائماً و پیوسته مرا به سوی صفر باز می گرداند و لذا میتوانم در صفر باشم.

اگر گذرتان به هاوایی افتاد بدانید که"ها" به معنی شهود است "وای" آب و"ای" الوهیت می باشند. هاوایی یعنی نفس و آب الهی و نام هاوایی از اینجا آمده است. لذا به کار بردن کلمه ی هاوایی خود نوعی پاکسازی است. هر جا که باشم دور و برم را بررسی میکنم. مثلاً  اگر وارد اتاقی می شوم می پرسم چه چیزی در اینجا هست که از آن خبر ندارم و باید آن را پاکسازی نمایم؟ گاهی اوقات در این باره هیچ نمیدانم و لذا یک فرایند پاکسازی را که"هاوایی" نام دارد انجام میدهم و به واسطه ی آن هر گونه داده ای را که لازم داشته باشم و حتی از آن آگاه نباشم به دست می آورم و به سوی صفر باز گردانده میشوم."

فقط صفر است که ارزش حضور را دارد. این را هم باید بدانید که ذهن در هر لحظه فقط می تواند از یکی از دو اربابش اطاعت نماید. یا در خدمت هر آنچه که در ذهن میگذرد می باشد و یا این که به خدمتگذاری شهود می پردازد. آن چیزی که غیر از شهود است خاطره نامیده میشود. تمامی این شهودها از شعور الهی که در درون شما وجود دارد سرچشمه میگیرند! بیرون از شما نیستند. نیازی نیست که برای کسب آنها به جایی بروید!  اصلاً هم نباید کسی را بیابید. همین الآن در درون شما هستند ! مرحله ی بالاتر را خود برتر می نامند. خیلی هم ساده میباشد. بومیان هاوایی آن را آوماکوا میخوانند. آو به معنی "در تمامی زمانها و مکانها" و ماکوا به معنی"روح القدس یا خدا" است. یعنی بخشی از وجود شما فارغ از زمان و مکان میباشد و دقیقاً می داند که چه خبر است. بعد از آن نوبت به ذهن خودآگاه میرسد. بومیان هاوایی آن را اوهانه مینامند. بعد از آن هم ذهن ناخودآگاه قرار میگیرد که به زبان بومیان"اونی هی پیلی" گفته میشود.
لذا یکی از مهمترین کارهایی که باید بکنید این است که بپرسید " من که هستم؟" بنابر این آنچه که در اینجا با شما در میان می گذارم این است که هویت شما از این سه بخش تشکیل گردیده است. بدانید که این ذهن خالی میباشد!  اما اگر این ذهن در صفر است پس شما که هستید؟ شما موجودی الهی هستید یا همان صفر. پس اصلاً چرا باید بخواهید که در صفر باشید؟ اگر در صفر باشید همه چیز برایتان فراهم است ! همه چیز!  این بدین معنی است که در نظرگاه خدا خلق شده اید. در این باره واضح تر صحبت میکنم چون برخی از سخنان حاضران را شنیدم. میخواهم که شما توسط الوهیت پاکسازی گردید.
شما در نظرگاه خدا خلق شده اید. یعنی از جهتی خالی و بینهایت هستید. به محض این که بخواهید که دست از آشغالهای خود(خاطراتی که در ناخودآگاه تلمبار می شوند و با ظهور خود مشکلات را خلق می کنند) بردارید و خالی شوید شهود وجودتان را پر می سازد و از هر قید و بندی رها می گردید. حتی نیازی هم ندارید که بدانید رها شده اید و در اکثر مواقع نیز چنین است. این که بپرسیم "کجا است؟ کجا است؟ من که پاکسازی شده ام" پس بگویید که "در کجا است تا بیشتر کار نمایم" بی معنی میباشد. در اغلب مواقع نخواهید دانست!
وقتی ذهن خودآگاه می فهمد که گیر افتاده است بیشتر گیر می افتد. این همان چیزی است که مردمان هاوایی آن را ببخشید یا "کوکاییپاآ" می نامند. آیا کسی در میان شما هست که معنی کوکاییپاآ را بداند؟ یعنی یبوست فکری.
یکی از حضار پرسید "منظورتان این است که اگر در ارتباط با شخصی با چالش روبرو شوم این من هستم و نه او که بایداصلاح گردد؟" . دکتر هو لن تصریح کرد "اگر با کسی چالشی دارید قطعاً با خود او چالش ندارید بلکه خاطره ای در شما رو می آید و به آن عکس العمل نشان می دهید. این همان چالش شما است نه ارتباط با آن شخص."

اغلب مردم اصلاً نمی دانند که مسئولیت به چه معنی است. دائماً در حال سرزنش دیگران هستند. وقتی بزرگتر و آگاه تر می شوند می فهمند که مسئول گفتار و رفتار خود هستند. ولی پس از آن و بعد از کسب آگاهی بیشتر تازه می بینید که شما مسئول گفتار و رفتار همگان هستید چون آنها در تجربه ی زندگی تان واقع گردیده اند. اگر شما واقعیت زندگی خود را می سازید پس تمامی آنچه را که می بینید و از جمله آن بخش هایی را که از آنها خوشتان نمی آید خودتان ساخته اید.


دلیل این که به الوهیت می گوییم "لطفاً مرا ببخش" این نیست که او به شنیدن آن نیاز دارد بلکه میگوییم چون خودمان نیازمند شنیدن آن هستیم. دکتر ایهالیاکالا هو لن

آن عبارات(دوستت دارم، لطفا مرا ببخش، متاسفم، و ممنونم) را به قصد بخشیده شدن از جانب الوهیت نمیگویید. بلکه می گویید تا خودتان را پاک کنید. هر چند که آنها را خطاب به الوهیت میگویید ولی هدف از ذکر آنها پاکسازی خود شما است.

مشکلات، بازپخش خاطرات هستند. خاطرات همان برنامه ها می باشند. به شما تعلق ندارند بلکه میان همگان مشترکند. راه دست برداشتن از خاطره این است که به سوی الوهیت عشق بفرستید. الوهیت می شنود اما به شیوه ای که برای همگان بهتر است، و در زمان مناسب برای همگان پاسخ می دهد. هر چند که شما بر می گزینید ولی این شما نیستید که تصمیم می گیرید، الوهیت تصمیم می گیرد.

شما به اینجا آمده اید که فقط پاکسازی بکنید یا نکنید. هر چند که می توانید هر چه را که دوست دارید برگزینید ولی رسیدن یا نرسیدن به آن با شما نیست. باید به الوهیت اعتماد نمایید تا آنچه را که برای شما صحیح است انجام دهد. آیا کسی را می شناسید که از الوهیت بهتر باشد؟ بعید است. پس دست از کارهای خود بردارید.

ولی این کار(پاکسازی) را نباید به قصد این که به چیزی برسید انجام دهید. این کار را به این دلیل انجام می دهید که انرژی مشترک را پاکسازی کنید تا دیگر هرگز کسی آن را تجربه ننماید. این هم نوعی پاکسازی است و هرگز نباید آن را متوقف نمود.


مورنا(استاد دکتر هو لن) فکر میکرد که ما باید همه رشته های آکا(همون بندهایی که شما رو به مردم و اشیا متصل میکنن) رو قطع کنیم تا آزاد بشیم و خدا بتونه از طریق ما کارش رو انجام بده. وقتی به بیمارستانها می رفت چشمهاش مث اشعه ایکس کار میکرد و میتونست ارواح گم شده رو ببینه که هنوز اونجا سرگردون بودن. هو اوپونو پونویی که انجام میداد به پاکسازی کارما مربوط میشد. به محض این که ارتباط اونا رو با این دنیا قطع میکرد اونا میرفتن. روشش هم این بود که همون دعای پاکسازی رو که بهش علاقه داشت می خوند. هر چند که اونو شبیه به دعای خداوند  می دونست ولی برای پاکسازی اتصال ها ترجیحش می داد. به صورت شهودی بهش رسیده بود و اونو به همه مردم دنیا هدیه داد تا مجانی ازش استفاده کنن. دکتر هو لن و من هنوز ازش استفاده میکنیم. این جوریه:
((
ای روح و ای خود برتر لطفاً ریشه این............ رو مشخص کن. (جای خالی رو با باور، احساس یا فکرتون پر کنین)
هر سطح، لایه، ناحیه و جنبه وجود منو به این ریشه برسون.
بررسیش کن و به کمک حقیقت الهی به طور کامل حلش کن.
این کار رو در همه نسل ها و در همه زمان ها و تا ابدیت انجام بده.
همه وقایع و مسائل مربوط به اونا رو که بر پایه این ریشه هستن شفا بده.
لطفاً این کار رو مطابق خواسته خدا انجام بده تا من در زمان حال قرار بگیرم.
با نور و حقیقت پرش کن.
آرامش و عشق خدا منو به خاطر درک اشتباهی که داشتم ببخشه.
همه آدمها، جاها، شرایط و وقایعی رو که در این چیز و در این احساسات و افکار نقش داشتن ببخشه.
))

مورنا گفته که ما باید هر وقت که میخوایم چیزی آزاد بشه چهار بار اون دعا رو بخونیم. اون احساس میکرده که اگه دعا رو حفظ کنین آسون تر میتونین اونو به ذهن خودآگاه بیارین. ولی خوندنش از روی متن هم اشکالی نداره.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر