۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

رهایی از دانستگی _ قسمت چهارم

سکوت درون با روش کریشنا مورتی
فکر آنچنان زرنگ و حیله گر است که همه چیز را برای متقاعد ساختن خویش تحریف می کند. فکر در طلب خویش برای کسب لذت، اسارت و بندگی خود را دستی دستی به جان می خرد. فکر مولد دوبینی، دوگانگی و تضادهاست. فکر خاطرات زیادی را از رنج ها و لذت ها جمع آوری می کند و خود دوباره از میان آنها زاده می شود. فکر واکنشی است مطابق با آن خاطراتی که در گذشته اتفاق افتاده است و نه آنچه که الان در جریان است و از این رو ما دچار سوءتفاهم، تناقض، احساس بدبختی و درماندگی می شویم. فکر هر اندازه هم که پیشرفته و زرنگ باشد، باز هم کهنه است و قادر به پاسخگویی به سوالات معنوی و مسائل و مشکلات بی شمار زندگی نخواهد بود. فکر کلاهبرداری بیش نیست، زیرا قادر است چیزی از خود اختراع کرده و آنچه را که وجود خارجی ندارد، توهم کند و ببیند. او قادر است که عجیب ترین حقه ها را سر هم کند.
آیا تا به حال دقت کرده اید که وقتی در حالت "توجه کامل" به سر می برید، کسی به نام مراقب، متفکر، مرکز یا "من" وجود ندارد؟ زیرا در حالت "توجه کامل" فکر شروع به پژمردن و از بین رفتن می کند. اگر انسان مایل باشد چیزی را به طور روشن، واضح و دقیق ببیند، می بایست ذهنش بسیار آرام و بدون تمامی تعصبات، فریب ها، گفتگوها، تجسم ها و تصاویر باشد. برای دیدن، تمامی این پرده ها باید به کنار روند، زیرا تنها در سکوت محض است که شما قادر به مشاهده ی شروع فکر خواهید بود و نه زمانی که در حال جستجو، پرسش یا در انتظار گرفتن پاسخ هستید. بنابراین تنها زمانی که ذهن را در سکوت قرار می دهید و کاملا حضور ذهن دارید، از خود سوال کنید که فکر از کجا می خواهد شروع کند؟ تا زمانی که در این ذهنیت باقی بمانید، خواهید دید که فکر هرگز قادر به شروع کردن خود نمی باشد.
داشتن سکوت و خلوت درونی از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا این امر به منزله داشتن آزادی در جهت بودن، رفتن، عمل کردن و پرواز است. گذشته از اینها، خوبی، فقط در خلوت ذهن قادر به گل کردن است، همانطور که تقوی وقتی گل می کند که رهایی دست می دهد. ذهن فقط هنگامی می تواند به کیفیتی کاملا نو و جدید دست یابد که تعلیم نیافته، نامحصور در تجربه های متنوع و بدون تحت نفوذ قرار گرفتن باشد. انسان می تواند بی واسطه ببیند که فقط در حالت سکوت و آرامش ذهن، امکان روشن شدگی وجود دارد. هدف کلی مراقبه در شرق، پدیدآوردن یک چنین حالت ذهنی است، در حالی که آنها مراقبه را کنترل کردن فکر یا تکرار مداوم ذکر می دانند، غافل از اینکه این روش آنها، فقط باعث ایجاد یک سازمان کاذب در جهت رهایی از ترس، اندوه و اضطراب و ساختن دامهای دیگری است که انسان با دست خویش برای خویش می گستراند و معلوم نیست که در این حال چگونه امکان دارد ذهن آرامش و سکون پیدا کند.
خلوت و سکوت، در جهت رفتن به ماورای محدوده ی خودآگاهی لازم است، اما چگونه ذهنی که تا ابد این چنین در تعلق به خویشتن فعال است، قادر به آرام گرفتن خواهد بود؟ انسان می تواند به یک چنین ذهنی، نظم یا شکل ببخشد یا آن را کنترل کند، اما چنین شکنجه ای نه تنها باعث آرامش ذهن نمی گردد، بلکه صرفا آن را منگ تر می کند. نظم می بایست بدون کنترل، سرکوبی و بدون هیچ شکلی از ترس باشد. بدین منظور همه چیزهایی را که در نظرمان مهم جلوه می کنند(نظام عقاید، تجارب، سنت ها، دانش و...) نفی می کنیم تا به ذهنی آرام واصل شویم.
سکوتی که ما نسبت به آن شناسایی داریم، سکوتی است که در آن سروصداها متوقف شده باشد یا به عبارتی سکوتی که در نتیجه توقف فکر حاصل گردد. اما این در واقع سکوت نیست، سکوت نیز مانند عشق و زیبایی چیزی کاملا متفاوت است. این سکوت، محصول ذهنی آرام نیست. چنین سکوتی محصول سلول های مغز نیست که ساختار کل را درک کرده و می گوید: «به خاطر خدا ساکت باش». سلول های مغز، سکوت را به وجود می آورند ولی باز نمی شود گفت که این سکوت است. سکوت حتی بازده توجهی نیست که در آن مشاهده کننده و مشاهده شونده یکی می شود و در نتیجه هیچگونه دوگانگی نیز وجود ندارد، نه، هیچ کدام از اینها سکوت نیستند. سکوتی که مدنظر ماست قابل توصیف نمی باشد. این سکوت تنها یک شروع کوچک است. درست به مانند عبور از سوراخی کوچک به سوی اقیانوسی وسیع و پهناور است. مانند رفتن به ساحت بی زمان و بی مقیاس است، اما این کیفیت را نمی توان در کلام درک کرد. بدین طریق سلول های مغز ساکت شده و آرام می گیرند. در این صورت شاید به آن راز که نه کسی می تواند آن را آشکار سازد و نه می تواند نابودش کند، دست یابید. یک ذهن زنده، ذهنی است آرام، ذهنی که نه مرکزی دارد و نه مکان و نه زمانی. یک چنین ذهنی نامحدود است و یک چنین ذهنی تنها حقیقت و تنها واقعیت موجود می باشد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر