۱۳۹۴ آذر ۲۱, شنبه

رهایی از دانستگی _ قسمت دوم

سکوت درون با روش کریشنا مورتی

ذهن، تمامی گستره هستی نیست، بلکه جزیی از آن است و یک سلسله جزئیات هر چند هم که به طرزی ماهرانه کنار یکدیگر گذاشته شده و قدیمی و سنتی نیز باشند، هنوز جزء کوچکی از هستی می باشند در حالی که، ما ناگزیریم با تمامیت زندگی در تماس و رابطه باشیم.
این سوال که "چگونه می توانم تغییر کنم؟" به معنای به رسمیت شناختن یک مقام بیرونی برای ایجاد یک نظم درونی است. اما نظمی که از بیرون تحمیل می شود، همیشه ناگزیر آبستن بی نظمی است. بجای آن، وقتی شما چیز کاذبی را که برای نسل های متمادی با خود حمل کرده اید، طرد می کنید و یا وقتی که یک بار سنگین را از هر نوع که باشد به دور می اندازید، چه اتفاقی می افتد؟ شما انرژی بیشتری پیدا خواهید کرد. آیا این طور نیست؟ شما ظرفیت، نیرو، سازندگی و حیات بیشتری پیدا می کنید. اگر یک چنین احساسی ندارید به خاطر آن است که بار سنگین و وزن مرده اتوریته را به دور نیانداخته اید، اما زمانی که آن را رها کردید و در خود احساس انرژیی را که در آن ترسی وجود ندارد یافتید(یعنی ترس از عمل درست یا غلط انجام دادن)، آن زمان آیا آن انرژی خود حکایت از تغییر کیفی نمی دهد؟ ما به مقدار بسیار زیادی انرژی احتیاج داریم و آن را از طریق ترس هدر می دهیم، اما وقتی این انرژی که در نتیجه دور انداختن هر شکلی از ترس به وجود آمده، پدیدار شود، همان انرژی خود، باعث انقلابی اساسی و درونی می گردد و دیگر شما ناگزیر نیستید که کار ویژه ای در این باره انجام دهید. و از آنجا که دیگر برای کمک به کسی وابسته نیستید، بلافاصله برای "کشف" آزاد خواهید بود و وقتی آزادی وجود داشته باشد، انرژی هم وجود خواهد داشت. آزادی هرگز کاری به خطا و اشتباه انجام نمی دهد. آزادی کاملا با عصیان متفاوت است. وقتی آزادی هست چیزی به نام کار درست کردن و کار غلط کردن معنا ندارد. شما آزاد هستید و از مرکز درونی اقدام به عمل می کنید، از این رو ترسی نیز وجود ندارد و ذهنی که ترسی ندارد، از عشق عظیمی برخوردار است، و عشق، خود، هر آنچه که می خواهد می کند.
با نفی تمامی اتوریته های درونی و بیرونی(سنت ها، عقاید، تعصبات، قضاوتها، تجربیات، آرمان ها و...) و رهایی از دام هر مقامی، چه مقام خود و چه مقام دیگران، به مرحله "مردن از گذشته" خواهید رسید(مشابه با اصل از بین بردن تاریخچه شخصی در آموزه های کارلوس کاستاندا) و در نتیجه ذهنی همیشه تازه، بانشاط، جوان، معصوم و مملو از شادی و وجد و نیرومندی خواهید داشت. تنها در این ساحت است که انسان می آموزد و مشاهده می کند، و برای اینکار هشیاری بسیار زیادی لازم است. هشیاری عملی است نسبت به آنچه که در درون ما می گذرد، بدون تحریف و یا گفتن اینکه چه چیزی باید باشد و چه چیزی نباید باشد. هر چه را راجع به خودتان می دانید فراموش کنید، هر چه راجع به خودتان تاکنون فکر می کرده اید، فراموش کنید. حالا می خواهیم با یکدیگر طوری شروع کنیم که انگار هیچ چیز نمی دانیم. برای اینکه با امروز، مانند تنها روزی که وجود دارد برخورد کنیم، سفر خود را با پشت سر نهادن همه خاطرات گذشته آغاز کرده و برای نخستین مرتبه به درک خود نائل می شویم.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر