۱۳۹۴ آبان ۹, شنبه

سکوت درون _ قسمت سیزدهم(از دست دادن اهمیت شخصی)

روشی برای متوقف کردن گفتگوی درونی :

4- از دست دادن اهمیت شخصی:
"تو خودت را جدی می گیری. تو در خیال خود وحشتناک مهم هستی، این طور است و این باید عوض شود! تو آنقدر مهمی که به خودت اجازه می دهی وقتی اوضاع خلاف میل توست، بگذاری و بروی. تو آنقدر مهمی که به نظرت طبیعی است که از همه چیز احساس ملال کنی. شاید گمان می کنی که این نشانه ی یک شخصیت قوی است؟ نه مسخره است! تو ضعیفی، تو خودپرستی... تو در تمام زندگی ات هیچ کاری را به اتمام نرسانده ای و دلیلش هم همین اهمیت فوق العاده ای است که برای خود قائل می شوی... خود را مهم شمردن چیزی است که باید رهایش کرد، درست مثل تاریخچه شخصی... تا هنگامی که تو معتقد باشی که مهمترین چیز عالم هستی، نخواهی توانست دنیای اطرافت را واقعا دریابی. مانند اسبی خواهی بود با چشم بند، فقط خودت را خواهی دید، جدا از همه ی عالم... برای شروع می توانی هنگام چیدن یک گیاه، با آن مثل یک موجود زنده رفتار کنی و با صدای بلند و محبت آمیز از او عذرخواهی و تشکر کنی و به او اطمینان بدهی که تو نیز روزی غذای او خواهی شد. این کار باید برایت آنقدر عادی شود که در حضور دیگران نیز بتوانی آن را انجام دهی._ از کتاب سفر بهدیگر سو"


"خودبزرگ بینی بزرگترین دشمن ماست. فکرش را بکن، چیزی که ما را ضعیف می کند، احساس رنجش نسبت به کردار و سوء کردار همنوعان ماست. خودبزرگ بینی ما سبب می شود که بیشتر ایام زندگی مان را از کسی رنجیده باشیم. بینندگان جدید توصیه می کنند که کوشش سالکان باید در جهت ریشه کن ساختن خودبزرگ بینی باشد. من از توصیه پیروی و کوشش بسیار کردم که به تو نشان دهم ما بدون خود بزرگ بینی آسیب ناپذیر هستیم... در فهرست استراتژیک یک سالک مبارز، خودبزرگ بینی تنها چیزی است که انرژی زیادی را می گیرد. به همین علت باید آن را از خود دور کنیم... بینندگان زمان فتح، این استادان بی چون و چرای کمین و شکار کردن، موثرترین استراتژی را ساخته و پرداخته کرده اند. این استراتژی شش رکن دارد که بر یکدیگر تاثیر می گذارند. پنج رکن آن را نشانه های سالکی می نامیم: خویشتن داری، انضباط، شکیبایی، زمان بندی و وقت شناسی، و "اراده". ششمین رکن و احتمالا مهمترین آنها متعلق به دنیای بیرون است و "خرده ستمگر" نامیده می شود(خرده ستمگر در آیین تولتک ها به کسی گفته می شود که مدام ما را آزار می دهد و به ستوه می آورد ولی نادانسته روح ما را آبدیده می کند و به ما درس رهایی را می آموزد البته به این شرط که از پنج رکن استراتژی سالکان پیروی کنیم )... اشتباه یک آدم معمولی در برخورد با خرده ستمگر در این است که بدون داشتن استراتژی با او روبرو می شود. نقطه ضعف وحشتناک انسان های معمولی در این است که خود را زیاده از حد جدی می گیرند. اعمال و احساسات خود را همچون اعمال و احساسات خرده ستمگر مهم می پندازند. برعکس، سالکان مبارز نه تنها استراتژی خوب اندیشیده ای دارند، بلکه فاقد خودبزرگ بینی هستند. آنچه که مانع خودبزرگ بینی آنها می شود این است که فکر می کنند واقعیت تنها تعبیری است ساخته ما..._ از کتاب آتش درون، کارلوس کاستاندا"


«ما مهم هستیم زیرا که ترسیده‌ایم، و ترس بیشتر خودخواهی بیشتر.
 در میان تمام هدایایی که دریافت می‌کنیم، خودبینی ستمکارترین است. آن یک موجود جادویی و روشن‌بین را به یک شیطان ضعیف، خودبین و زشت تبدیل می‌کند... خودبینی ما را وامی‌دارد که کارهای احمقانه‌ای انجام دهیم.
به دلیل اهمیت خود، پر از خشونت، حسادت و ناکامی هستیم. به خودمان اجازه می‌دهیم که با احساس از خود راضی بودن راهنمایی شویم، و با بهانه‌هایی مثل "نباید چیزی باعث نگرانیم شود" یا "چقدر خسته‌ام" از وظیفه شناخت خود فرار می‌کنیم. در پس تمامی این‌ها، دلواپسی وجود دارد که ما سعی می‌کنیم با گفتگوی درونی آن را خاموش کنیم که خود موجب بیشتر احمق و کمتر طبیعی جلوه کنیم.
به یاد داشته باشید که خودبینی خائن است، می‌تواند خود را در پس انسانیت بی‌نقصی جلوه دهد، زیرا هیچ عجله‌ای ندارد. پس از سالها تمرین، به کمترین غفلتی نیاز دارد، یک اشتباه کوچک – و دوباره آنجاست، مانند یک ویروس که خاموش مانده و یا شبیه به قورباغه‌هایی که برای سالها زیر ماسه بیابان می‌مانند، و با نخستین قطره باران از خواب بیدار می‌شوند و دوباره فعالیت می‌کنند.
خودبینی کشنده است، جریان سیال انرژی را متوقف می‌سازد و این خیلی کشنده است. هنگامی‌که یک مبارز یاد گرفت که چگونه آن را دور بیاندازد، روحش رها و شادمان مانند یک حیوان وحشی از قفس بیرون آمده و آزاد می‌گردد.
با راههای گوناگونی می‌توان با خود بینی مبارزه کرد، اما پیش از هر چیز باید دانست که آن وجود دارد. اگر شما ضعفی دارید و آن را تشخیص داده‌اید، نیمی از کار صورت گرفته است!
بنابراین، آن را تشخیص دهید. یک تابلو تهیه کنید و روی آن بنویسید که:«خودبینی کشنده است» و آن را در قابل دیدترین مکان در خانه آویزان کنید. هر روز آن را بخوانید، سعی کنید هنگام کار آنرا به‌خاطر داشته باشید، در مورد آن تعمق(meditate) کنید.  شاید زمانیکه معنی آنرا در یافتید خود درونی‌تان آشکار شود، و تصمیم بگیرید کاری انجام دهید.
ساحران می‌گویند که سخن گفتن در مورد خودمان ما را در دسترس قرار می‌دهد و ضعیف می‌سازد، اما یاد گرفتن اینکه چگونه ساکت باشیم ما را سرشار از قدرت می‌کند. اساسی‌ترین بخش دانش این استکه به‌گونه‌ای خودمان را تغییر دهیم که زندگی‌مان را آنقدر غیرقابل پیش‌بینی کنیم که حتی خودمان ندانیم که چه اتفاقی خواهد افتاد.
کارآموز با آگاهی از این موضوع، روابطش را بازسازی می‌کند. یاد می‌گیرد که چگونه از آنهایی فرار کند که او را تایید می‌کنند و به سمت آنهایی می‌رود که هیچ توجهی به انسانیت ندارند. او به دنبال منتقد می‌گردد نه چاپلوس. به این ترتیب زندگی جدیدی را شروع می‌کند، تاریخچه‌اش را از بین می‌برد، نامش را عوض می‌کند، شخصیت نوینی برای خودش می‌سازد، و نفس حاضر خاموشش را از بین می‌برد. خودش را در موقعیتهایی قرار می‌دهد که خود واقعی‌اش وادار به عمل باشد. یک شکارچی قدرتمند دلسوزی ندارد، او به دنبال داشتن هویت در نظر هیچ انسان دیگری نیست.
هنگامی که هیچ دلسوزی برای خودمان نداریم، می‌توانیم با ظرافت و زیبایی خاموشی و انقراض شخصی‌مان را مشاهده کنیم.مرگ نیرویی است که به مبارز ارزش و اعتدال می‌دهد. تنها با دیدن از طریق چشمان مرگ است که میتوانیم ببینیم که ما مهم نیستیم. سپس مرگ می‌آید که در کنارمان زندگی کند و رازهایش را به ما بگوید.»

در کتاب طریقت تولتک ها از زبان کارلوس کاستاندا می خوانیم که به دستور بانوی تولتکی(زنی که بعد از دون خوان رهبری گروه را عهده دار شده بود) به همراه یکی دیگر از شاگردان دون خوان به نام لاگوردا به کار پیشخدمتی در رستورانی مشغول می شوند. آنها مجبور می شوند بر روی زمین بخوابند و با روزی یک وعده غذا کنار بیایند و انواع محرومیت ها، سختی ها، بدرفتاری ها و اهانت ها را تجربه کنند. آنها حتی آخر هفته ها نیز مجبور به کار بر روی کامیون بودند: در مواقعی که کامیون می راندیم، ما را در گودال خیابانها می انداختند. چه می توانستیم بکنیم؟ بهترین کار این بود که آنها را بگذاریم و برویم...  هدف، دوری کردن از تاثیرات احساساتی است که تبعیض ها را سبب می شود. امر مهم این است که عکس العمل نشان نداد و عصبانی نشد. کسی که عکس العمل نشان بدهد از دست رفته است... آدم از دست سگی که گاز می گیرد عصبانی نمی شود، جاخالی می دهد و می گذارد که سگ برود.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر