مقدمه:
در مقالات قبلی با استفاده از متد پل ژاگو(روانشناس فرانسوی)، تمرینی جهت تعلیق جریان افکار و خاموش ساختن موقتی ذهن ارائه کردیم. اکنون قصد داریم به روش های دیگر این فن از دیدگاه سالکان سرخپوست تولتک بپردازیم که امیدوارم مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد(لازم به ذکر است که در اینجا عقاید این مکتب شمنی مورد نظر و تایید ما نیست و هدف تنها بیان تمریناتی است که می توانند ما را در رسیدن به مقصودمان _خاموشی ذهن_ یاری کنند.):
در کتابهای کارلوس کاستاندا به نقل از استاد او دون خوآن(یکی از شمن های سرخپوست تولتک) می خوانیم که ما انسان ها بی آنکه خود متوجه باشیم، برای قرن ها و هزاران سال است که توسط موجوداتی غیرارگانیک و غیرمرئی به نام پروازگر به اسارت گرفته شده ایم و نقش غذای آنها را بازی می کنیم. آنها در اکتشافات خود به سیاره ی زمین رسیده اند و موجوداتی فروزان و سرشار از انرژی(یعنی ما) را پیدا کردند که انرژی آنها هیچ حفاظی نداشت و این برای آنها به معنی یک غذای مفت و بدون زحمت بود. این موجودات بیگانه به طرزی سیستماتیک و هوشمندانه ذهن خود را جایگزین ذهن واقعی ما کرده اند.
پروازگرها با جایگزین کردن ذهن خود با ذهن واقعی ما، ما را به بازی و یغما می گیرند. آنها برای ما گفتگو و مناظره های بی وقفه درونی ترتیب می دهند. خود می پرسند و خود جواب می دهند و خود نیز تایید می کنند و همه اینها را به نحوی انجام می دهند که ما باور می کنیم که همه اینها توسط خود ما دارد انجام می شود. فقط کافی است تا بخواهیم برای چند ثانیه این گفتگوهای درونی را متوقف کنیم تا آنگاه متوجه شویم ذهن متجاوز چگونه و با چه شدتی به مقابله بر می خیزد و دوباره گفتگوهای درونی را از سر می گیرد.
پروازگرها از طریق همین گفتگوهای بی وقفه درونی و جریان لجام گسیخته افکار است که ما را آنگونه که خود می خواهند تربیت می کنند، درست مثل یک حیوان خانگی و دست آموز. پروازگرانند که نظام عقایدمان ، اندیشه در باره خیر و شر و سنن اجتماعی را به ما داده اند . آنها کسانی هستند که امیدها ، انتظارات و رویاهای موفقیت و شکست ما را سازمان میدهند . به ما طمع ، حرص و ولع و بزدلی می دهند . متجاوزانند که ما را مغرور ، پایبند به امور روزمره و خودپرست میکنند و آنها برای ما مشکلات احمقانه ای پیش می آورند که شعله های آگاهی ما را مجبور به برخواستن میکند و بدینسان ما را زنده نگاه می دارند تا شعله انرژتیکی نگرانیهای کاذب ما آنان را تغذیه کند و بدینگونه و به تدریج زمین برای آنها تبدیل به یک مزرعه پرورش انسان ها گردید که همانگونه که ما از مرغداری های خود استفاده می کنیم آنها نیز از انسان دانی خود بهره می برند. بشر که مقدر شده است موجودی جادوی باشد ، دیگر جادویی نیست . او تکه ای گوشت است . برای آدمها دیگر رویایی بجز رویای حیوانی نمانده است که پرورش می یابد تا تکه گوشتی شود : بی مزه ، عادی و مزخرف.
ساحران قدیم متوجه شدند که تنها راه دور کردن این موجودات از خود، توقف گفتگوی درونی و سکوت درون است. سکوت درون باعث می شود که ما برای پروازگرها غذایی تلخ و ناخوشایند شویم. هنگامی که کاملا موفق به ایجاد سکوت درون و متوقف کردن گفتگوی درونی شویم، این موجودات ما را برای همیشه ترک خواهند گفت. لحظه ای که ذهن بیگانه دست از سلطه بردارد؛ همه چیز تغییر می کند ، دنیای کنونی متوقف شده و دنیای واقعی رخ خواهد نمود. انگار که رنگها پر رنگتر می شوند....دقیقا همانند رویا دیدن، انسان می فهمد دنیا نیز رویایی بیش نیست ، رویایی همانند دیگر رویاها ؛ جادویی، شگفت انگیز، بی نهایت....به لطافت یک موسیقی ، به ترسناکی دره ای بی نهایت... انسان تبدیل به موجودی جادویی شده و همه چیز برایش امکان پذیر می شود و به درک بی واسطه ای از جهان هستی دست می یابد که دیگر حواس جسمانی ما قدرت دخل و تصرف و تحریف در آنها را ندارند... چیزی که ساحران قدیم آن را آزادی مطلق نامیده اند.
دون خوان می گوید: "نکته ی اساسی ساحری، مناظره و گفتگوی درونی است؛ این کلید همه چیزهاست. جهان چنین و چنان است. فقط از این رو که به خود می گوییم دنیا چنین و چنان است. اگر از به خود گفتن این نکته که جهان چنین و چنان است باز ایستیم، جهان هم از چنین و چنان بودن باز می ماند. یک سالک مبارز آگاه است که به محض آن که از حرف زدن با خود دست بردارد، دنیا دگرگون می شود... راهگشای دنیای ساحری، متوقف کردن مناظره درونی است...وقتی سالک مبارز آموخت آن را متوقف کند، آنوقت همه چیز برایش ممکن می شود و به تمام مقاصد دور از دسترس می رسد... تنها زمانی می توانیم به کل مطلق و حقیقی برسیم که ذهن خود را خاموش کنیم و تمام تصاویر ذهنی خود را نادیده بگیریم. ادراکات ما باید تصفیه و به تجربه های بی واسطه تبدیل شوند."
نقل
قول:
"مهمترین
کلیدی که از دون خوان آموختم رسیدن به سکوت درونی بود .برای برانداختن برتری ذهن بعنوان
روشی برای یافتن آزادی.این ساکت کردن ذهن است. .دون خوان
به من میگفت که وقتی که برسی به هشت تا ده ثانیه ساکت کردن ذهن آنوقت چیزها می روند
که جالب شوند .و سؤال من بعنوان یک گوز این بودکه و من از کجا می فهمم که هشت ثانیه
شده؟نه عزیزم اینگونه نیست.من نمی دانم چه چیزی به شما می گوید که هشت ثانیه شده ،چیزی
درونی به ما می گوید .هدف این است که ثانیه به ثانیه سکوت انباشته کنیم .ناگهان انباشتن ثانیه به ثانیه به آستانه می رسد بی آنکه
بدانید.دیگر ذهنی نیست فقط سکوت است. ذهن من چیزی بشدت بیگانه با من است.لایه ای
است بین شما و آنچه که واقعن هستید. از دام ذهن رها شوید آنگاه خودتان خواهید شد .این
کاری نیکو است.دور شدن از منیت و تبدیل شدن
اتان به چیزی عمل گرا ،به موجودی که برای مبارزه ساخته شده است. _ مصاحبه
ی کارلوس کاستاندا با روزنامه ی لاجورنادا"
"
اگر در جایی خودمان را محصور کنیم ،ما هنوز مدام با خودمان حرف میزنیم .این گفتگوی
درونی هرگز متوقف نمیشود،و چه کاری گفتگوی درونی انجام میدهد؟همیشه خود را توجیه
می کند،مهم نیست چه باشد.ما چیزهارا تکرار می کنیم ،اتفاقات را،آنچه که می
توانستیم بگوییم و آنچه میشده که انجام بدهیم ،آنچه که احساس می کنیم و آنچه که
احساس نمی کنیم .تمرکزهمواره بر من است . این مانترا مدام از ما فوران میکند
"من"من"من"چه بی صدا و چه باصدا... اگر برای یک لحظه و فقط یک
لحظه موفق شویم که این سکوت را واقعا تجربه کنیم، دیگر نمی توانیم متوقف شویم و
دیگر همان آدم قبلی نخواهیم بود._ فلوریندا دانر در مصاحبه با الکساندر بلیر"
«ساحری هنر سکوت است.
مبارزه یک ساحر در برابر مردم دیگر نیست، بلکه در برابر ضعفهایشان است. به همین ترتیب آرامش آنها مانند حالت فروتنی و سربهزیر بودنی که انسان امروزی میشناسد نیست، بیشتر حالت تزلزلناپذیر سکوت درونی و انضباط است.
سکوت گذرگاه از میان کلمات است. هنگامی که ذهن ما ساکت میماند، جوانب باورنکردنی از وجودمان آشکارمیشود. با شروع از آن لحظه، شخص تبدیل میشود به وسیلهای برای قصد و اقتدار در تمام اعمالش جریان مییابد.
سکوت درونی تنها نبود افکار نیست. بیتشر معلق ساختن قضاوت است، برای نمونه یکی از تناقضات ساحران است، اینکه چگونه یاد بگیریم که «بدون کلمات بیاندیشیم»
برای بیشتر شما، چیزی که میگویم عاقلانه نیست زیرا که شما عادت کردهاید که از ذهنتان برای هر امری مشورت بگیرید. برای کسانیکه تازه شروع می کنند مسخرهترین موضوع این است که افکار ما متعلق به ما نیستند. آنها از میان ما سخن میگویند. ...
اگر شما از ذهن بپرسید به شما خواهد گفت که هدف ساحران نابخردانه است، زیرا که آن نمیتواند عاقلانه توضیح داده شود. به جای اینکه شما را آگاه سازد که بروید و آن هدف را به درستی تحقیق کنید به شما فرمان میدهد که پس موانع ثابت تفسیری پنهان شوید. بنابراین اگر میخواهید که شانسی داشته باشید، تنها یک را امکان دارد: اذتباط ذهنی را قطع کنید! آزادی با نیاندیشیدن بدست میاید.
من مردمی را میشناسم که میدانند چگونه ذهنشان را ساکت کنند، و تفسیر اضافی نکنند، آنها درک خالصاند، آنها هیچگاه ناراحت یا پشیمان نیستند زیرا هر آنچه که انجام میدهند از مرکز تصمیمات شروع میشود. آنهایاد گرفتهاند که با اقتدار با ذهنشان رفتار کنند و در حالت صحیحی از آزادی زندگی کنند.
ادامه داد که سکوت حالت طبیعی ما است.
ما از سکوت متولد شدهایم و به آن بازخواهیم گشت. چیزی که ما را آلوده میسازد، ایدههای اضافی است که به دلیل اجتماعی بودنمان در میان ما نفوذ میکنند .
همخانوادههای ابتدایی ما، عادات اجتماعی دیرینهای دارند که هدف آنها کاستن سطوح فشار درون گروه است. برای مثال زمان زیادی را به نوازش و دلجویی یکدیگر ، بو کردن و یا گرفتن شپشهای همدیگر تخصیص میدهند.
عادات آنها ژنتیکی است، بنابراین آنها نمردهاند، آنها در درون قرار دارند، درون شما و من. موجودات انسانی تنها یاد گرفتهاند که چگونه آنها را با کلمات جایگزین سازند. هر زمان که فرصتی مییابیم با صحبت کردن درمورد چیزی یکدیگر را آرام میکنیم. پس از هزاران سال همزیستی این وضعیت را به نقطهای کشاندهایم که تفاوتی ندارد که خواب باشیم یا بیدار، ذهن ما هیچگاه ساکت نمیماند، همیشه با خودش صحبت میکند.
دون خوان میگفت که ما حیوانات غارتگری هستیم که با قدرت اهلیسازی(توجیحات) به خورندگان علف تبدیل شدهایم. زندگیمان را به نشخوار بیپایان نظرات در مورد هر چیزی میپردازیم. افکار را بهصورت خوشه میگیریم، هر کدام از آنها به دیگری وابسته است تا اینکه تمام فضای ذهن تماماً بسته میشود. آن صدا هیچ استفاهای ندارد زیرا که عملاً تمامیت آن صداها علاقه وافر خودبزرگ بینی هستند....
زیرا آنها مرتبط با هر چیزی از هستند که از زمانی که بچه بودهایم، آموختهایم از این رو میتوانند به عنوان کوششی برای نبرد در نظر گرفته شوند. در حال حاضر شما امتیاز بزرگی دارید: تجربه کمین و شکار کردن. ساحران امروزی پیشنهاد میکنند که در دنیا بهگونهای زندگی کنیم که هیچ چیز مهمتر از چیز دیگر نیست و با همه چیز بهگونهای مساوی رفتار کنیم. یک مبارز شکارچی صاحب اختیار موقعیت میشود – ... – زیرا اینجا چیز وحشتناک موثری وجود دارد، عمل کردن بدون ذهن.
هنگامی که ایستایی گفتوگوی درونی شکسته شد، دنیا دوباره ساخته میشود و تازه خواهد بود. موجی از انرژی مانند یک فضای تهی تحمل ناپذیر زیر پاهایش باز میشود. به این دلیل مبارز ممکن است که سالها در یک حالت ناپایدار قرار گیرد. تنها چیزی که میتواند در چنین موقعیتی او را آرام کند حفظ روشن هدف مسیرش است و نه از دست دادن آن: تحت هر شرایطی حفظ تصور آزادی است. یک مبارز بیعیب و نقص هیچگاه عقلش را از دست نمیدهد.
اگر هنگام انجام چنین تکنیکهایی مبارز حس کند که ذهنش خرد میشود و صدایی که یک عادت همیشگی نیست چیزهایی را با او نجوا میکند، طبیعی است و نباید بترسد. به سمت دیوانگی نمیرود، دارد به توافق ساحران وارد میشود.
بعضی ها هستند کهگفتوگوی درونیشان را برای چند ثانیه متوقف ساختهاند و بلافاصله ترسیدهاند، و شروع به توصیف آنچه که حسکرده یا دیدهاند برای خودشان کردهاند. دیگران یاد میگیرند که چگونه درآن حالت برای ساعتها یا روزها بمانند، و از آن برای فعالیتهای سودمند استفاده میکنند.. برای مثال شما کتابهای مرا دارید، بر اساس پیشنهاد دون خوان من آنها را بر اساس حالت سکوت نوشتم. اما ساحران مجربتر حتی خیلی بیشتر رفتهاند: آنها میتوانند در شکل معینی به دنیای دیگر وارد شوند.
مبارزی را ملاقات کردم که بطور همیشگی آنجا زندگی میکرد. هنگامی که چیزی میپرسیدم بر اساس دیدنهایش پاسخ میداد، بدون اینکه توجهی داشته باشد که آیا پاسخهایش متناسب با سوالات من هست یا نه.
.... از منظر آموزشهای کارآموزیم او دیوانه بود
....
برخلاف طبیعت توصیفنشدنی آن، میتوانیم سکوت را از نتایج آن اندازهگیری کنیم. اثر نهایی آن،چیزی که ساحران مشتاقانه به دنبال آن هستند، این است که ما را همساز با ابعاد متعالی وجودیمان میکند، جایی که ما دسترسی به معرفت کلی و آنی داریم که از دلایل تشکیل نشده و متشکل از اطمینان است. سنتهای قدیمی این حالت را به نام «پادشاهی بهشت» توصیف کردهاند، اما ساحران ترجیح میدهند که اسم شخصی کمارزشتری به آن دهند: معرفت خاموش.
شما میتوانید بگویید مردی که سکوت را کنترل میکند پیوندش را با روح تمییز کرده است و قدرت بهصورت جریان بر او میبارد. با بشکنی دنیا تغییر میکند. دون خوان این حالت را « شیرجه
کشنده افکار» مینامید، زیرا ما در دنیای روزمره شروع میکنیم اما هیچگاه به آن باز نمیگردیم.
اماساحران فهمیدند که میتوان بدون عقلانیت موضوعات(اشیا) را درک کرد و این چیزی است که آنها راهنمایی به تمرین میکند. یک ساعت تمرین میتواند توضیحات یکساله را پاک کند و نتایج واقعی را نشان دهد، نتایجی که همراه با شما تا ابد خواهند ماند. با دگرگون کردن خودتان به عنوان شاهدی بر قدرت، فشار وسواسی ذهنتان که درحال عمل است از بین میرود و بهجای آن روح کودکانه ماجراجویی و اکتشاف در درون شما دوباره متولد میشود. درچنین حالتی شما دیگر فکر نمیکنید، شما عمل میکنید. _ملاقات با ناوال، آرماندو تورز»
در پست های بعدی قصد داریم تا به نقل از آثار کارلوس کاستاندا به معرفی انواع روش هایی که در آیین شمن های تولتک برای متوقف کردن گفتگوی درونی و نیل به سکوت درون آمده است، بپردازیم.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر