راهی به سوی سکوت درون
عدم مقاومت و زندگی در زمان حال
درد نتیجه مقاومت ما در برابر چیزی است
که در زمان حال جریان دارد. این مقاومت در سطح فکر به
شکل قضاوت و در سطح احساس نیز نوعی حس منفی می باشد. شدت درد و رنج شما نیز به
میزان مقاومت شما به آن لحظه وابسته است و خود این امر نیز بستگی به این دارد
که شما تا چه حد اسیر ذهنیت تان هستید. عدم مقاومت در زندگی همان وضعیت آرامش،
راحتی، روشنی و سعادت است. پذیرش و تسلیم کردن خود به آنچه که در لحظه حال در جریان
است، بی آنکه در مورد آن وضعیت قضاوت و مقاومتی بکنیم، ما را در لحظه حال قرار می
دهد و در این حالت(بی زمانی ناشی از بودن در لحظه حال) هیچ رنج و احساس منفی ای
قدرت بقا نخواهد داشت. ذهن نسبت به زمان حال از خود مقاومت نشان می دهد زیرا که
بدون زمان قدرت و کنترل خود را بر ما از دست می دهد. بدون گذشته و آینده زمانی
وجود ندارد و ذهن نیز بدون زمان وجود ندارد. اگر می خواهید از رنج رهایی یابید پس
دست از مقاومت کردن و پرسه زدن در گذشته و آینده بردارید و در زمان
حال زندگی کنید. صوفیان جمله معروفی دارند که می
گوید: «صوفی بنده دم است». مولانا شاعر بزرگ و استاد صوفیان می گوید: «گذشته و
آینده چهره خدا را از ما پنهان می کنند، پس باید که هر دو را در آتش سوزاند".
البته در اینجا منظور ما از زمان، همان
"زمان روانشناختی" است و نه "زمان ساعتی". ما نیاز داریم که
در امور روزمره خود از زمان برای تعیین وقت بیدار شدن، گذاشتن قرار ملاقات، رفتن
به سر کار و... استفاده کنیم و این اجتناب ناپذیر است و ما از آن به عنوان "زمان
ساعتی" یاد می کنیم. اما آن چه که باید خود را از آن رها کنیم "زمان
روانشناختی" است که همان هویت یافتن با گذشته(خاطرات) و فرافکنی در آینده(احتمالات)
است. برای اینکه بدانید آیا در زمان روانشناختی غرق شده اید یا نه، از خودتان
بپرسید که آیا در کاری که انجام می دهم لذت، راحتی و روشنی وجود دارد؟ اگر
جواب منفی است پس شما درگیر زمان روانشناختی هستید. در اینصورت توجه خود را از
نتیجه انجام آن کار، به چگونگی انجام آن کار تغییر دهید. هنگامی که خود را از
وسوسه و وابستگی به نتیجه کار
رها کنید، لذت "هستی" در هر چیزی که انجام می دهید جریان می یابد.
یکی دیگر از راه های رسیدن به سکوت درون قرار
گرفتن در وضعیت حضور
است. وضعیت حضور به معنای حفظ آگاهی و هشیاری نسبت به زمان حال و شاهد بودن بر ذهن
است. به عنوان یک تمرین چشمان خود را ببندید و با خود بگویید "نمی دانم فکر
بعدی که به سراغم می آید چه خواهد بود؟". گوش به زنگ بایستید و منتظر فکر
بعدی باشید، درست مانند گربه ای که دم سوراخ موش به کمین نشسته است. تا زمانی که
در حالت حضور شدیدی باشید هیچ فکری به سراغ شما نمی آید. اما در عین حال بسیار
هشیار و آماده نیز هستید. لحظه ای که آگاهی شما از سطح خاصی پایین تر بیاید، افکار
حمله ور می شوند و شما دوباره وارد زمان می شوید.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر