یک لحظهات پر میدهد یک لحظه لنگر میدهد
یک لحظه صحبت میکند یک لحظه شامت میکند
یک لحظه میلرزاندت یک لحظه میخنداندت
یک لحظه مستت میکند یک لحظه جامت میکند
چون مهرهای در دست او گه باده و گه مست او
این مهرهات را بشکند والله تمامت میکند
گه آن بود گه این بود پایان تو تمکین بود
لیکن بدین تلوینها مقبول و رامت میکند
تو نوح بودی مدتی بودت قدم در شدتی
ماننده کشتی کنون بیپا و گامت میکند
خامش کن و حیران نشین حیران حیرت آفرین
پخته سخن مردی ولی گفتار خامت میکند
یک لحظه صحبت میکند یک لحظه شامت میکند
یک لحظه میلرزاندت یک لحظه میخنداندت
یک لحظه مستت میکند یک لحظه جامت میکند
چون مهرهای در دست او گه باده و گه مست او
این مهرهات را بشکند والله تمامت میکند
گه آن بود گه این بود پایان تو تمکین بود
لیکن بدین تلوینها مقبول و رامت میکند
تو نوح بودی مدتی بودت قدم در شدتی
ماننده کشتی کنون بیپا و گامت میکند
خامش کن و حیران نشین حیران حیرت آفرین
پخته سخن مردی ولی گفتار خامت میکند
دیوان شمس _ مولانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر